شعر ولایی و سیعلم الّذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون ...
|
786
در پیچ کوچه بود، که ولگرد ِ لعنتی... با سنگ زد به آینه، بی درد ِ لعنتی دیدم به جنگ مادر رنجورم آمده ! فریاد می زدم :« برو نامرد ِ لعنتی» خونت حلال خشم حسن می شود، برو خونم به جوش آمده ، خون سرد ِ لعنتی خط ونشان برای زنی خسته می کشی !؟ لعنت به هرکه گفته به تو مرد، لعنتی! دیوارهای سنگی آن کوچه شاهدند با مادرم چه کرد، کمردرد ِ لعنتی
شاعر : وحید قاسمی سلامتی و علو درجات شاعر صلوات ... نظرات شما عزیزان: برچسبها: |
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |